دلنوشته آوای باران



همه ما یک نفر را داریم که نداریمش!
می‌دانید چه می‌گویم؟
دوست.ش داریم
و با قلبمان می‌خواهیم کنارش باشیم.
به یادش بیدار می‌شویم 
و شب، قبل از خواب ، به او فکر می‌کنیم.
برایش ستاره ستاره دلخوشی آرزو می‌کنیم
و دوست داریم سبدِ دلتنگی‌هایش همیشه خالی از دیگران و پر از ما باشد.
یک نفر که می‌خواهیم دنیا خالی شود،
اما خودش باشد
کنار ما و بی حوصلگی های‌مان.
این یک نفر همانی است که با ما،
ولی بی ماست.
شیوا رها

هیچ وقت هیچ کس را انسان 
بـه اندازه تـوای مادر دوست نخواهند داشت 
تـو تنها کسى هستى کـه
تنها چیزى کـه برایمان گذاشتی 
دوست داشتن بودکه یادمان دادی 
در دنیایى کـه همه درد بـه دلت
مى ریزند تـو معجزه هستى♥️

ودرد را به دل میخری وهرگز درد را به کسی نمیدهی هرگز غصه هاتو نصف نکردی هرگز مادر هرگز
 تقدیم به همه مادرهای خوب دنیا دوستتان دارم

فردا دیر است .
امروزت را همین امروز ، زندگی کن !
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن .
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده !
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد !
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن .


یکبار هم به من گفت: عزیزترینم»!
تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود.
 ولی عزیزترینم.!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، »ترینِ» آنهایی!
این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی ، نه از روی ترس و تنهایی اش.

دوتا دوست بودن باهم تصمیم گرفتند بروندراه دور سرکار  روز رفتن از خانمهاشون خداحافظی کردند هرجند براشون سخت بو د ولی مجبور که بروند

مدتها گذشت کار میکردن و پول میفرستادند و حال احوال هم می پرسیدند و راضی  بودند خانم یکی پس انداز کرد کمتر خورد و خونه خرید و‌تمام ماحیتاج زندگی فراهم کرد ولی عوضش پیرو شکسته شد به امید اینکه شوهرش بباید وبا وجود اون جوان شود باخوشی زندگی کنند و زحمتهایش هدر نرفته را جشن بگیرد .

خانم دیگری  هیچ پس اندازی نکرد تا دلش خواست خرج خودش کرد و‌جوانتر ازقبل شد  و زیبایش جند برابر و منتظر شوهرش که نازشو بیشتر ببره .

روز موعود فرا رسید اونها برگشتند  ولی ورق زندگی چیزی دیگه براشون زد مردی که زنش شکسته شده بود از زنش بدش اومد و لحظه به این گذشت فداکاریش فکر نکرد و دل به زیبای زن دوستش گرفت و دراولین فرصت پیمان زندگی به او بست یله او خانم از شوهرش استفاده کامل برده بودو موقع رفتن و تجربه عشق دیگری بکنند  و رفتن پی .

بله حکایت حال  ماست همه زنها دوست دارند بهترین بپوشند و بخورند و بی کلاس نباشد وقتی شوهرشو یک چیز گران میخره شرمشآن میشه اون دسته از زنها که فقط که فرصت طلب سو استفاده گر نیستند میتونه شوهرشون بهش بگه عزیزم فدای یک تار مو نه که بگیویید حالم ازت به هم میخوره از بس بی کلاسی زنهای خود رابشناسند کی در چه حدی هست آیا اگر گرفتار مالی نداشته باشی زنت دلربای نمیکنه برات  اون مراعات حالتو میکنه حداقل دوست نداری مراعات کنه لهش بگو‌عزبزم هرچه برات بکنم کمه.

وقتی بهش بگی بی کلاس صدای شکستن قلبشو میشنوه ولی  میسازه میسوزه 


تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم میترسم از قدم زدن چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندار م نرسیدم به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بو د تموم شد دنبالش/بروم سکوت همه  جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها 


تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم میترسم از قدم زدن. 

چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندارم. نرسیدم. 

به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بود تموم شد.

 دنبالش بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها .


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها